من شمعی بودم که بین تو و اون بود ....همون که سوخت و گریه نکرد....نور شدتابتونی عاشقانه اونو نگاش کنی....و خاموش شد... تا نور عشقش به تو... چشمای اونو اذیت نکنه.(م.ه.ک.ا) این یک داستان واقعی است......
ادامه مطلبما را در سایت این یک داستان واقعی است... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 7maloveu4ever1 بازدید : 285 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 12:04